Effective Parenting, Free training

علیه فرزندپروری!

علیه فرزندپروری!

311 people have seen this post

تله‌های زندگی بازآفرینی ناخودآگاه زخم‌های کودکی است.آسیب‌هایی که دوران کودکی در خانواده یا مدرسه در محیط زندگی می‌بینیم وارد ناخوداگاهمان می‌شود، بدون اینکه آگاه باشیم این آسیب‌ها را در بزرگسالی در رفتارهایمان انعکاس می‌دهیم. زخم‌هایی که در تمام زندگی پژواک دارند. شناسایی این زخم‌ها قدم بزرگی برای ادامه مسیر به شکل درستی است و انکار و فرار از زخم‌ها آن‌ها را به عقده تبدیل می‌کند.

کتاب علیه تربیت فرزند اثر آلیسون گوپنیک ترجمه مینا قاجارگر از انتشارات ترجمان کتاب خوبی برای اینکه به ما کمک کند که چطور زخم‌ها را برای نسل بعد کمتر کنیم. آلیسون گوپنیک یک مادربزرگ نویسنده و فیلسوف و روانشناس در این کتاب از تجربه زیسته‌اش برای کمک به ما می‌گوید.

چرا اسم کتاب علیه تربیت فرزند است؟

چون رویکرد سنتی که ما برای تربیت فرزند داریم رویکرد نجار است مثل یک نجار که از قبل یک طرح برای میز یا صندلی دارد و سعی می‌کند آمرانه و خشن و سرکوبگرانه به هر قیمتی همان شکل را به وجود بیاورد و بسازد. اما باغبان با باغ و گل‌ها برخورد دیگری دارد تفاوت شرایط نگهداری و مراقبت از هر گل که شرایط منحصربه فرد هر کدامشان است را در نظرمی‌گیرد و به گل‌ها بیشتر از نیازشان نور نمی‌دهد یا آنها را آبیاری نمی‌کند فقط شرایط مناسب هر کدام را فراهم می‌کند و به رشد باغ کمک می‌کند. صفحه ۳۶ کتاب به این مطلب به زیبایی اشاره کرده است: کار ما به‌عنوان والدین ساختن نوع خاصی از کودک نیست همان تربیتی که نجار می‌کند درعوض کار ما فراهم آوردن فضایی محافظت‌شده از عشق امنیت و پایداری است که کودکانی از انواع بسیار نامنتظره بتوانند در آن بشکفند نگاهی که باغبان به باغش دارد کار ما شکل دادن به اذهان کودکانمان نیست کار ما این است که به ذهن آن‌ها اجازه دهیم در همه امکانات جهان کاوش کنند کار ما این نیست که به کودکان بگوییم چگونه بازی کنند بلکه دادن اسباب‌بازی به آن‌ها و جمع کردن اسباب‌بازی‌ها پس‌از اتمام بازی بچه‌هاست ما نمی‌توانیم به کودکان بیاموزیم بلکه می‌توانیم به آن‌ها اجازه دهیم تا بیاموزند.

 البته این فقط در مورد کودکان نیست تمام ارتباطات باید همینطور باشند. درواقع همان پدر و مادری که در رابطه مثل نجاران یه‌سری چارچوب‌ها را به‌زور به کودکانشان تحمیل می‌کنند در رابطه با دوستانشان این‌طور نیستند به همین دلیل کیفیت رابطه ما با دوستانمان بالاتر و غنی‌تر است. چون مثل باغبان رفتار می‌کنیم تفاوت‌ها را به رسمیت می‌شناسیم درعین‌حال نمی‌خواهیم چیزی را تحمیل کنیم این‌قدر نگران نیستیم که آینده قرار است چه اتفاقی بیفتد. از ارتباط و از عشق بینمان لذت می‌بریم این چیزی است که ما در تربیت فرزندان و فراموش کردیم.

چطور این نگرش را در خودمان نهادینه کنیم؟

فکر می‌کنم اول باید ببینیم که یه چیزایی بدیهی نیست ما فکر می‌کنیم تربیت یک فرزند یعنی شروع ساخت یک انسانی همراه با آگاهی دادن. در واقع پرنتینگ یعنی والدگری کاری طبیعی است ولی کتاب بیان می‌کند که نه اصلا این‌جوری نیست. من به عنوان معلم این رنج را هر روز در شاگردانم می‌بینم رنجی که پدر و مادر  چارچوب‌های ذهنی خودشان را به‌زور تحمیل می‌کنند به بچه‌ها و زخم‌های خیلی مهمی به آنها می‌زنند درحالیکه برخی از شاگردان استعدادهای دیگری غیر از درس دارند، می‌توانند ورزشکار خوب یا هنرمند خوب باشند. اما فقط یک راه برای موفقیت در ذهن عموم والدین داریم که کنکور و دانشگاه و رشته فنی یا پزشکی است به‌ زور سعی می‌کنیم آدمی که درواقع اصلا علاقه‌ای به این‌ موضوع ندارد را در این مسیر قرار بدهیم. این تربیت یک نجار است که از یک درخت به‌ زور صندلی بسازیم.

خیلی‌ها از آدم‌ها بعد از مسیر اشتباه نمی‌توانند آن را تغییر دهند و هر روز از خواب بیدار می‌شوند و می‌بینند که شغلشان را دوست ندارند.

درواقع بعضی والدین آرزوهای خودشان را به بچه‌ها تحمیل می‌کنند درحالی‌که یک باغبان به یک بذر این‌جور نگاه نمی‌کند و اولین سوالش این است که چه نوع بذری دارم؟ یعنی چه استعدادی دارد که متناسب با همان شرایط را فراهم کند. واقعا ما چقدر اشتباه می‌کنیم چقدر باید بگیم که آدم‌ها تلنگری بخورند! کنکورهر سال یک میلیون نفر شرکت کننده دارد ولی ده هزار نفر برنده دارد نهصد و نود هزار نفر می‌بازند نهصد و نود هزار نفر راهی پیدا نمی‌کنند و بخوام بگم این تجربه پژواکی برای آنها دارد که عزت نفس و اعتمادبه‌نفس آسیب می‌بیند ضمن این‌که دوازده سال از بهترین سال‌های زندگی‌ تلف می‌شود علاوه براین می‌بینم مهدکودک‌هایی که تبلیغ می‌کنند برای کنکور. درحالی‌که بچه دوران ابتدایی فقط باید کاوش کند بازی کند خلق کند درحالی‌که ما با این گزینه‌ها شروع کنیم تمام این استعدادها را در بچه‌ها می‌کشیم و می‌خواهم بگویم چه کسی گفته بچه‌های ما جزء اون ده هزارنفر هستند یا اگر هستند علاقمند هستند؟  کنکور معیار ارزیابی خوبی برای هوش هم نیست در بهترین دانشگاه‌های تهران آدم‌هایی را ‌دیدم که جزو ده‌هزار نفر بودند درسته که رسیده بودند به کعبه آمالی که آرزوی ماست ولی هزینه گزافی برایش پرداخت کرده بودند درواقع بسیاری از مهارت‌های من و دوستان من در این دانشگاه‌ها رشد نمی‌کرد، کسی که پانزده ساعت روز درس می‌خواند خیلی موارد را باید سرکوب کند و نادیده بگیرد. اگر به مرکز مشاوره دانشگاه شریف سر بزنیم و از متخصصین و روان‌شناسان بپرسیم می‌بینیم که آسیب‌های روانی مثل افسردگی چقدر اپیدمیک است.

 با قربانی کردن خوشحالی‌ فرزندانمان بسیاری از آرزوها را محقق می‌کنیم که در درازمدت باعث آسیب می‌شود.

 آسیب‌هایی برای نسل در آشیانه وجود دارد (بچه‌های متولد دهه هشتاد یا سال هفتادوپنج به بعد) تربیت تو نسل من و شما خیلی مشارکتی بود و انواع متنوعی از آدم‌ها را می‌دیدیم در کوچه تیپ‌های شخصیتی مختلف فرهنگ‌های مختلف و حتی پیرزن‌هایی که سر کوچه با هم حرف می‌زدند در تربیت ما مؤثر بودند اگر بی‌ادبی می‌کردیم حتی یکی از همسایه‌ها می‌توانست تذکر بدهد ولی الان بچه‌ها فقط یک تیپ شخصیتی می‌بینند و ایزوله‌اند فقط مامان یا بابا را می‌بینند درواقع حتی اقوام نزدیک مثل دایی و عمو اصلا در تربیت بچه‌ها مشارکت ندارند و مورد دیگری که بچه‌ها را یک بعدی می‌کند و بسیاری از مهارت‌هایشان را اخته می‌کند عدم انعطاف‌پذیری است نمی‌توانند گلیم خودشان را از آب بیرون بکشند که حاصل تربیت مشارکتی بود که ما تجربه کردیم. مسئله دیگر این است که ما زمانی برای بطالت داشتیم و نسل جدید ندارد تا ساعت سه معمولاً مدرسه و بعد کلاس زبان کلاس موسیقی بعد کلی تکلیف. بطالت چیزخوبی است برای خیال‌پردازی که نقش مهمی در رشد ذهنی افراد دارد اما الان بچه ها وقتی ندارند که بخواهند خودشان را پیدا کنند فرصتی ندارندخلاق باشند.

 ما توانایی تنوع تجربیات انسانی را از بین بردیم تجربیات نقش پررنگی دارند. دو عصب‌شناس  به نام کلیفتون و باکینگهام راجع به هوش نظریه‌ای دارند که حاصل پانزده سال کار و مصاحبه با هفت‌صد هزارنفر است و نتیجه آن رسیدن به سه قانون است: ۱. ۳۴ نوع هوش وجود دارد.۲.هیچکس تمام ۳۴ نوع هوشش بالا نیست.۳.کسی وجود ندارد که در ۵ نوع هوش نابغه نباشد! همه بچه‌ها همه آدم‌ها نابغه‌اند ولی به طرزی منحصربه‌فرد. در پنج هوش بدون نیاز به تلاش خاصی با غریزه خوب است.کتاب کشف توانمندی‌ها مطالب مفیدی در این زمینه دارد و بیان می‌کند که این ۵ نوع هوش چگونه شکل می‌گیرند؟ ژن و تجربیات آدم‌ها دو عامل موثر در هوش است. مغز ما قسمت‌هایی که با آن کار می‌کنیم را نگه می‌دارد تقویت می‌کند و بخش‌هایی که از آن استفاده نمی‌کنیم عملاً خاموش می‌کند. بچه‌ای که تا هجده‌سالگی فقط با شنیدن در کلاس یاد می‌گیرد درواقع بسیاری از استعدادهایش چون تجربیات متنوع ندارد از بین می‌رود. نسل جدید با همه ایرادهایی که دارد و تجربیات محدودی که دارد خیلی خیلی جرات دارد خودش باشد و این خوب و جالب است.

No points registered yet

Please rate:

Shopping cart

Sign in

No account yet?

Dear users
Please pay attention to these points:
1. Be careful in choosing and entering your email address and mobile number; Because all the steps of registration, login and password recovery are done through your email and mobile number.
2. Your name is written on the top left side of the page; You can access your user panel by clicking on your name.
3. If the files are downloaded and you cannot view them, please use another player to view the videos (recommended player: VLC Player).
4. Please update your internet browser for better and problem-free services (recommended browser: Google Chrome)
5. If you have forgotten your password, click here to recover your password.
6. Click here to know your problem related to the site and technical issues.
7. If you do not receive the email, please check the spam or junk folder.
8. If you click on the links sent inside the email and nothing happens, you must click the look safe option.
9. Click here for more information on choosing the right course for you.
10. Please, if you have more questions or want to take time for questions and answers, chat with the relevant official via WhatsApp number +989016242446.