نقش والدین درعزت نفس کودکان
عزت نفس مؤلفه مهمی که اخیراً از طرف خانوادهها پررنگ شده است و معمولاً میشنویم که پدر و مادر در مورد عزت نفس نمیپرسند چطور عزت نفس کودکمان را بالا ببریم، میپرسند چگونه کودک با اعتماد به نفسی داشته باشیم؟! انگار این دو مؤلفه را با هم ادغام میکنند و برایشان تفاوتی قائل نیستند.
اعتماد به نفس و عزت نفس خیلی از اوقات با هم همپوشانی دارند ولی عزت نفس یک باور درونی است و اعتماد به نفس مسئله ای بیرونی. کسی که با اعتماد به نفس است لزوماً با عزت نفس نیست.
اعتماد به نفس مسئلهای است که خیلی از مواقع قابل تغییر است و خیلی از مواقع قابل تغییر نیست چون وابسته به یکی از تواناییها یا چندین موقعیت متفاوت در زندگی است. اعتماد به نفس ممکن است وجود داشته باشد یا وجود نداشته باشد اما عزت نفس از همان موقعی که نطفه در شکم مادر بسته میشود شکل میگیرد یعنی منِ مادر به تو عزت نفس میدهم، من دلم میخواهد تو کودک من باشی، من دلم میخواهد کسی مثل تو داشته باشم، یعنی اینجا پدر و مادری وجود دارد که با پذیرش این اتفاق در حال آماده کردن دنیا برای ورود یک انسان پذیرفتنی هستند. سالهای اولیه انسان در بالا بودن عزت نفس بسیار حائز اهمیت است چون کمبود آن در مدرسه و کلاس قابل جبران نیست یا به سختی قابل جبران است چون اساس و بنیان برای گذشته است پس آگاهی والدین نقش مهمی در ایجاد عزت نفس دارد.
اهمیت آگاهی نسبت به تفاوت اعتماد به نفس و عزت نفس
عدم آگاهی افراد و اطرافیان نسبت به تفاوت این دو مؤلفه باعث آسیب دیدن افراد با عزت نفس پایین میشود.
به این علت که همه بیرون فردی را میبینند که در موقعیتها یا در جنبههایی اعتماد به نفس دارد و انتظار دارند در همه جنبهها و موقعیتها خوب باشد و نقصهای او را نمیپذیرند یا خودش نپذیرد و نگران شود در حالیکه در واقعیت ممکن است افراد فقط در ابعاد کوچکی از زندگی اعتماد به نفس داشته باشند نه در همه ابعاد زندگی که یک مسئله کاملا طبیعی و قابل پذیرش است. یا برعکس اگر آدم با عزت نفسی است باید در همه زمینهها خوب باشد که این تفکرات احتیاج به اصلاح شدن دارند.
یکی از مسائلی که قابل ذکر است ارتباط برونگرایی و درونگرایی کودک و پذیرش آن از طرف پدر و مادر با عزت نفس کودک است. خیلی از والدین وقتی متوجه میشوند فرزندشان درونگرا است احساس ناکامی میکنند به این دلیل که برونگرایی را با اعتماد به نفس بالا و درونگرایی را با اعتماد به نفس پایین معنا میکنند و نمیپذیرند که برونگرایی و درونگرایی یکی از ویژگیهای شخصیتی افراد است و برونگرایی یا درونگرایی کودک باید پذیرفته شود و چگونگی ارتباط و سطح انتظارات از کودک متناسب با همان از طرف والدین باید یاد گرفته شود.
پس به طور کلی عزت نفس یک باور و رضایت درونی است که از همان ابتدا بچهها این ارزشمندی را نسبت به خودشان از طرف والدین و مراقبین اصلی مثل مادربزرگ یا پدربزگ، پرستار احساس و دریافت میکنند: تو یک انسان ارزشمند و دوست داشتنی هستی، منِ والد تو را به عنوان یک انسان کامل میپذیرم با تمام ضعفها و حتی اختلالها، تو را با کسی مقایسه نمیکنم، حتی اگر رفتارت خوب نباشد از تو ناراحت نمیشوم از رفتارت ناراحت میشوم و….
تمام مسائل و رفتار مراقبین کودک عزت نفس او را پوشش میدهد پس کار کردن بر روی خودمان نقش پررنگی بر میزان عزت نفس کودک دارد:
۱.تعریف و تمجید و تشویق کودک بسیار مهم است و در مقابل آن بال و پر دادن به کودک هم باید کنترل شود. بعضی از بچهها به خاطر زیادهروی والدین در این زمینه احساس خودشیفتگی میکنند و بعضی از بچهها از کم بودن تعریف و تشویقها احساس قربانی بودن میکنند چیزی که ما امروز در بزرگسالان زیاد میبینیم (کسانی که همیشه کوتاه میآیند چون میخواهند خوب باشند و تایید بگیرند چون در کودکی شنیدهاند و یاد گرفتند اگر خوب نباشند مامان و بابا دوستشان ندارند، اگر کار اشتباهی کنند دختر دوست داشتنی مامان و بابا نیستند!)
۲.مهمترین مسئله در افزایش عزت نفس کودکان عزت نفس والدین به دلیل الگوپذیری کودکان است. اگر کودک صبح تا شب پدر و مادری را ببیند که خودشان را دوست ندارند، ظاهرشان را دوست ندارند و به نیازهای خود اهمیت نمیدهند و هیچوقت اولویت نیستند پیامی که کودک دریافت میکند این است تو هم شبیه آنها هستی خیلی ارزشمند نیستی و خیلی نباید به خودت اهمیت بدهی.
۳.برخی والدین با این تفکر پدر و مادر میشوند که با والد شدن از طرف دیگران پذیرفته شوند و تایید بگیرند چون در حالت عادی احساس دوست داشتنی بودن و احساس پذیرش از طرف اطرافیانشان نداشتند به همین دلیل است که در رفتار با کودک هم میخواهند همین روش را داشته باشند توسط کودک از بقیه تایید بگیرند مدام کنترلگری میکنند گوشزد میکنند تا کودک همان طوری باشد که آنها میخواهند که به دیگران بگویند چه بچه مؤدبی تربیت کردهاند و چه پدر و مادر خوبی هستند. در جمع مدام به کودک میگویند سلام کردی؟ سلام کن یا تشکر کردی؟ تشکر کن و تعارف و رودربایستیهای زیاد…
۴.پرنسس و سوپرمن همه این فیلمها یک قهرمان دارند و بچهها با تماشای آن میخواهند به قهرمان شدن برسند یا گاهی عملکرد والدین مشابه عملکرد این کارتونها میشود با زیاد پرداخت والدین به مسابقه و بازیهای برد و باخت. انجام دادن بازیهایی که بردن و باختن در آنها خیلی مطرح است این پیام را به کودک میدهد که بهتر است تو همیشه برنده بشی و برنده باشی. وقتی موقع کارهای روزمره کودک مدام تکرار میکنیم ببینیم کی زودتر لباس میپوشد؟ کی زودتر مسواک میزند؟ و.. یکی از دلایل اصلی که باعث میشود کودک موقع بازی با همسالانش از شکست خوردن خیلی به هم بریزد همین است چون او احساس کرده همیشه باید برنده باشد و این کودکان در بزرگسالی به خاطر ترس از شکست در تصمیم گیریها مردد هستند و ضعیف عمل میکنند. بهتر است کودکان باختن را در فضای امن خانواده تجربه کنند و بدانند ما گاهی میبریم و خوشحال میشویم گاهی میبازیم و در لحظه ناخوشایندی را تجربه میکنیم گاهی باید شکست را در تجربیاتمان بپذیریم اما آنقدر ارزشمند هستیم که شکست باعث عدم پذیرش ما نمیشود.
۵.مسئله پر اهمیت بعدی همدلی و شناخت احساسات کودکان است. پذیرش و درک احساسات کودک به خصوص احساسات ناخوشایند کودک مثل ترس و نگرانی. اگر به راحتی از احساسات کودک بگذریم و نادیده بگیریم این پیام را به او القا میکنیم که احساساتت دیده نمیشود و باعث میشویم او در بزرگسالی ناراحتی و احساساتش را از دیگران پنهان کند و نتواند راجع به آنها صحبت کند.
۶.مسئولیت سپردن به کودک با توجه به سن و توانایی و محترم شمردن استقلال کودک است. وقتی کودک میخواهد کاری را خودش انجام دهد اما والدین به دلایل مختلف سریع مداخله میکنند و مانع میشوند این رفتار به عزت نفس کودک آسیب میزند.
۷. تشویق کردن کودکان مهم است اما چگونه تشویق کردن هم مهم است.
تشویق کردن باید با بیان فرایند و توجه به جزئیات عملکرد و تلاش کودک باشد نه صرفا نتیجه کار او. برای تشویق کردن کودک موقع نقاشی کشیدن بهتر است بگوییم آفرین که خودت مدادرنگی آوردی آفرین که تلاش کردی خورشید زیباتری بکشی به جای اینکه فقط به نتیجه توجه کنیم و بگوییم چقدر خوب شد یا این نقاشی عالی شد. دیدگاه نتیجه گرا در تعامل و تشویق بچهها باعث میشود در بزرگسالی اگر بداند که نتیجه کارش خوب نخواهد شد شروع نکند.
۸.حق انتخاب دادن به بچه ها
موقع انتخاب کردن فقط همراه باشیم و با بیان خوب و بد هر انتخاب راهنما باشیم و در نهایت حتی به انتخاب اشتباه او اعتماد کنیم. فرصت تجربه مسیر انتخابی توسط فرزندمان را به او بدهیم و سرزنش نکنیم.
۹.تایم با کیفیت داشتن برای بازی و وقت گذرانی با کودکان (صرفاً همراهی و خوش گذرانی بدون بکن نکنهای مکرر)
۱۰.بال عشق و محبت و بال اقتدار داشته باشیم.
همه نکاتی که ذکر شد دلیل بر این نیست که مقتدر نباشیم و حد و مرز نداشته باشیم و گاهی نه نگوییم. نباید حرفها و قوانین را صرفاً به دلیل ناخوشایندی کودک سریع تغییر بدهیم. این رفتارها به عزت نفس کودک کمک میکند چون او هم یاد میگیرد برای خودش حد و مرز داشته باشد و نه گفتن را یاد بگیرد.
۱۱.از گفتن جملات افراطی و کمال گرایانه مثل تو زیباترینی تو بهترینی تو باهوشترینی پرهیز کنیم. وقتی کودک وارد جامعه می شود تأثیر این جملات باعث آسیب و صدمه دیدن او میشود.
۱۲.ثبات رفتاری والدین
پدر و مادر باید در یک مسیر رفتاری با کودک ارتباط برقرار کنند. یک روز خوش اخلاق و یک روز بداخلاق، یک روز تعریف و تمجید و یک روز با کوچکترین اشتباه سرزنش و تنبیه و تحقیر باعث میشود کودک امنیت روانی را تجربه نکند و عزت نفس او عمیقا تضعیف شود.