عوامل موثر در شکل گیری شخصیت از دوران کودکی
نیاز به خودشکوفایی در همه آدمها وجود دارد و شکوفایی ظرفیتهای واقعی کودکان و فعال شدن این نیاز در آنها و حرکت کردن در این مسیر به سطح بالایی از سلامت روان احتیاج دارد. پس در درجه اول با نگاهی سلامت محور به فرزندپروری میپردازیم که بتوانیم انسانهای سالمی به فرزندانمان و بعد به جامعه تحویل بدهیم و سطح سلامت روانی و اجتماعیو معنوی نسل آینده را ارتقا بدهیم. بنابراین برای اینکه بتوانیم به درستی به این دغدغه مهم که چگونه رفتار کنیم تا فرزندانی با شخصیت سالم داشته باشیم و از اختلالات روانی و شخصیتی پیشگیری کنیم بپردازیم لازم است به سه دسته عواملی که در کنار هم شخصیت هر انسانی را تشکیل می دهند توجه کنیم:
۱.والدین: انتظارات و باورها، سبک فرزندپروری، الگودهی و آموزش
انتظارات و باورها شامل انتظارات سرشتی، انتظارات تربیتی، انتظارات رشدی میشود. انتظارات سرشتی میگویند هر کودک منحصربه فرد است و انتظارات والدین باید مطابق با خصلتهای سرشتی کودکان تنظیم شوند یعنی اول باید کودک را بشناسیم و خودمان و انتظاراتمان را با او تنظیم کنیم.
انتظارات تربیتی یعنی سهم خود را به درستی و دقیق در تربیت فرزند بدانیم و بشناسیم میزان سختگیریها یا سهلگیریها را مشخص کنیم و به موازات آن پیش برویم نه هر طور که با توجه به حالمان تمایل رفتاری را داریم یا نه. شناخت ویژگی های کودک در این مورد هم مطرح است، خیلی از کودکان به دلیل ترساندنهای زیاد از طرف پدر و مادر در آینده دچار اختلالات اضطرابی میشوند در حالیکه بعضی کودکان خودشان ترسوتر از بقیه هستند و احتیاج به گوشزد کردن ندارند.
انتظارات رشدی میگوید از هر کودکی به نسبت سنی و شرایط او انتظار داشته باشیم که با توجه به این مورد انتظارات ما از کودک ماه به ماه و سال به سال با توجه به نمودار رشدی تغییر خواهد کرد.
فرزندپروری: مهمترین مسئله این است که بدانیم رابطه ما با فرزندمان چگونه است، چقدر پاسخگوی نیازهای عاطفی، هیجانی و اجتماعی او هستیم، میزان قانونمندی، چقدر باید و نباید داریم، چه چیزهایی را قانون میدانیم و روی آنها پافشاری میکنیم، روش اعمال قانون ما چگونه است با لطفا و خواهش میکنم، توضیح منطقی و همدلانه یا تهدید ؟ چه چیزهایی بهتر است قانون باشد یا نباشد قوانین درجه یک و درجه دو و انعطاف پذیر کدام هستند؟
الگودهی و مهارت آموزی: بچهها خیلی بیشتر از اینکه تحت تاثیر چیزی که میشنوند باشند تحت تاثیر چیزی که میبینند قرار میگیرند و یادگیری مشاهدهای و پنهان اغلب اوقات اتفاق میفتد. سبک حل مسئله و مواجه با استرس، سبک رفتاری در موقعیت خشم، سبک فرزندپروری، سبک همسرداری، سبک معاشرت با دیگران را بچه ها از والدین یاد میگیرند و در خودشون حفظ میکنند تا در موقعیت لازم استفاده کنند گاهی ممکن است ما به زودی نتیجهاش را نبینیم ولی ممکن است بیست سال بعد فرزند شما همان سبک فرزندپروری شما را استفاده کند.
یک روش آموزش مهم دیگر مهارت آموزی است. به طور طبیعی ممکن است بچهها خیلی از رفتارها و مهارتها را بلد نباشند مثل چگونگی حفظ حریم شخصی و عاطفی و دفاع کردن از آن در جامعه، یا کارهای سادهتری مثل وظایف شخصی از جمله مسواک زدن که نیازمند تمرین و بازخورد دادن به کودک و صبوری از طرف پدر و مادر است.
نکته: در حال حاضر با توجه به وجود رویکردهای انسانگرایانه تشویق و تنبیه خط آخرقرار میگیرد و به آن احتیاج نداریم.
۲.جامعه: نظام آموزشی، مدرسه، گروه همسالان، رسانهها
۳.خود فرزند (هر یک از ما زمانی که متولد میشویم یکسری ویژگی به طور وراثتی با خودمان به دنیا میآوریم.) (علاوه بر این بعد از ۱۸ماهگی به طور متوسط خود شکل میگیرد و بعد از مدتی خودمان هم روی خودمان تاثیر میگذاریم).
تاثیر این ویژگیها کمتر از تاثیر والدین و جامعه نیست یعنی همانطور که نمیتوانیم بگوییم عرض یک مستطیل در مساحت آن تاثیرگذارتر است یا طول آن، در مورد تاثیر ویژگیهای ذاتی یا جامعه و والدین بر شخصیت یک انسان هم نمیتوانیم چنین بگوییم.
در کنار شناخت عوامل تاثیرگذار به عنوان پدر و مادر باید بپذیریم که ما تنها عامل تاثیرگذار بر شخصیت فرزند نیستیم خود فرزند و خواست او و جامعه نقش پر رنگی دارند تلاش برای از کنترل یا از بین بردن اثر بخش مخرب جامعه یا سایر عوامل تاثیر چندان مثبتی ندارد ما صرفا میتوانیم در انتخاب مدرسه یا کنترل رفت و آمد با اقوام یا نظارت بر گروه دوستی تاثیر بگذاریم. فراموش نکنیم که ما نقش مهم و بزرگ والدین را داریم و میتوانیم همان نقش را به زیبایی و درستی ایفا کنیم، اگر سراغ عواملی برویم که کنترلی روی آنها نداریم تمرکزمان را از عاملی که کاملا تحت کنترل ما میباشد از دست میدهیم، رابطه با فرزندمان را از دست میدهیم و از اجرای سبک فرزندپروری باز خواهیم ماند.
سخن پایانی بخشی از جملات جبران خلیل جبران:
فرزندان شما، فرزندان شما نیستند. آنها پسران و دختران مشتاق زندگی برای خویش میباشند. آنها به واسطه شما میآیند اما نه از شما. و هر چند با شما هستند اما به شما تعلق ندارند. شما میتوانید عشقتان را به آنها بدهید نه اندیشهتان را. زیرا که آنها اندیشه خود را دارند.
هنوز امتیازی ثبت نشده