در ادامهی وبلاگ علیه فرزندپروری! میباشد.
چرا کتاب علیه تربیت فرزند را بخوانیم؟
وقتی راجع به تلههای زندگی جفری یانگ و بازآفرینی ناخودآگاه زخمهای دوران کودکی در بزرگسالی صحبت میکنیم باید بدانیم که چگونه به عنوان افراد مهم و تاثیرگذار در زندگی فرزندانمان آنها را زخمی نکنیم.
آلیسون گوپنیک راجع به فرآیند یادگیری کودکان صحبت میکند و بیان میکند که فرآیند یادگیری آنها با مشاهده اتفاق میافتد اما خودشان در این فرایند منفعل نیستند و چیزی را که میبینند تحلیل میکنند. در این کتاب مراحل و نتایج چند آزمایش شرح داده شده است: در ابتدا به این صورت که بزرگسالان راجع به یک وسیله و اسم آن جلوی بچهها صحبت میکنند و بعد از آن، از دو نفر مشخص اسم وسیله را میپرسند و هر دو نفر اسمی متفاوت برای وسیله میگویند. در مرحله بعد نام وسیله را از کودک میپرسند. در نهایت میبینند که اگر یکی از آن آدمها کسی باشد که کودک او را میشناسد و دوستش دارد او جواب همان شخص را تکرار میکند. در این مرحله از آزمایش نقش پررنگ محبت در فرایند یادگیری قابل مشاهده است.
و ما با توجه به همین مطلب میتوانیم این سوال تلخ را از خودمان بپرسیم که اگر فرزندانمان حرفهای ما را نمیپذیرند و برایشان موثر نیست یا از ما یاد نمیگیرند، آیا یکی از دلایلش این نیست که ارتباط عاطفی و قلبی ما قطع شده است؟!
آزمایش بعدی با دو شخص غیرآشنا برای کودک انجام شده است به این صورت که از دو نفر موردنظر در مورد اسم وسایلی میپرسند که برای کودک آشنا هستند، یکی از آنها برای اسم وسیلهای که از او پرسیده میشود جواب اشتباه میدهد. مرحله بعد در مورد اسم وسیلهای ناآشنا برای کودک سوال میپرسند و متوجه میشوند که کودک جواب فردی را تکرار میکند که اسم وسایلی را که او میشناخت درست گفته بود. این یعنی کودک فعالانه گزارهها را بررسی میکنند. در این آزمایش نقش پررنگ اعتماد در فرایند یادگیری قابل مشاهده است.
و باز هم یک سوال تلخ دیگر، اگر فرزندانمان از ما یاد نمیگیرند به این دلیل نیست که ما قبلا گزارههایی را گفتیم که درست نبودند؟
نکته:بچهها بعد از ۴ سالگی که قوه منطق و استدلال رشد میکند، فارغ از محبت و دوست داشتن حرفهای دیگران را خودشان تحلیل و بررسی میکنند ولی قبل از ۴ سالگی همه چیز تحت تاثیر علاقمندی و محبتی است به دیگران دارند.
آزمایش بعدی هم با دو شخص ناآشنا برای کودک انجام شده است. دو نفر ناآشنا با اعتماد به نفس متفاوت و از آن ها در مقابل کودک در مورد اسم وسیلهها پرسیدند. کودک پاسخ شخصی که با اعتماد به نفس بیشتری جواب داده بود را تکرار کرد. این یعنی بچهها اعتماد به نفس را بو میکشند و تشخیص میدهند.
این موضوع میتواند کمی خطرناک باشد چون ممکن است افرادی با اعتمادبهنفس بالا و قطعیت حرفهای نادرستی را به انسانها بزنند و ما انسانها ذاتا به سمت این حرفها سوگیری خواهیم داشت.
در ادامه آزمایش اسم وسیلهای را در مقابل کودکان از دو گروه با تعداد متفاوت پرسیدند و بعد از پرسش از کودکان، آنها جواب گروهی را تکرار کردند که تعداد بیشتری داشتند.
این موضوع در تاریخ اثبات شده است و خطای اکثریت نامیده میشود و پیامدهای منفی به همراه داشته است. ما خیلی از اوقات نگاه میکنیم ببینیم اکثریت چه نظری دارند در حالی که ممکن است اکثریت اشتباه بگویند.
این اتفاق در آزمایش معروفاش هم تکرار شد.
که بعد از پرسیدن در مورد اندازه دو خط هم اندازهاش میگوید اگر ما چنین چیز بدیهی را بعد از نظر جمع تعمیم میدهیم و استدلال را کنار میگذاریم در مورد بقیه مسائل چگونه رفتار میکنیم؟
پس ما باید از همان دوران کودکی به بچهها یاد بدهیم که چگونه با ما مخالفت کنند و چگونه نظری غیر از نظر ما داشته باشند. ولی در حال حاضر مهمترین مسئلهای که در مدارس به بچهها یاد میدهیم پیروی و سکوت است در حالی که میتواند پیامدهای ناخوشایندی داشته باشد.
در نهایت همیشه یادمان بماند که آدمها از کسی که دوستش ندارند و به او اعتماد ندارند چیزی یاد نمیگیرند.
هنوز امتیازی ثبت نشده